معنی ختم یا ماجد

حل جدول

ختم یا ماجد

۱-اگر طالب حال و اخلاص باشد و خواهد که وی را دولتی دینی و دنیایی دست دهد که هر چه بجوید بیاید، مداومت بر اسم «یاماجِد» نماید و بعد از نماز صبح ۱۵۰ بار بگوید.
۲- حضرت امام رضا علیه السلام فرمود هر کس مرض صعب و سختی داشته باشد، اگر هر روز ۱۰۱ بار «یا ماجد» بگوید، از آن بیماری سخت، صحت یابد.
۳- از در راهی یا جایی از تنهایی بترسد یا از وحشت، خائف باشد یا در خلوت متوهم، اسم «یا ماجد» را ۱۰۰۰ بار بگوید.


ماجد

بزرگوار، جوانمرد، گرامی، بخشنده، خوش خو، ارجمند

بزرگوار و گرامی


ختم یا واجد

1- اگر طالب حال و اخلاص باشد و خواهد وی را دولتی دینی و دنیایی دست دهد و هر چه بجوید بیابد، مداومت به اسم «یاماجد» نماید و بعد از نماز صبح 150 بار بگوید.
2- اگر در راهی یا جایی از تنهایی بترسد یا از وحشت خائف باشد یا در خلوت متوهم، اسم «یا ماجد» را هزار بار بگوید.


ختم یا قاهرالعدو

از مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی علیه الرحمه نقل شده است که برای مطالب عظیمه و دفع دشمنان اگر این بیت را ۱۰۰ مرتبه بخوانی، بی شک حاجت روا خواهی شد و مهمات کفایت شود و بسیاری از بزرگان به این ختم مداومت داشته و به مقصود رسیده اند: «یا قاهِرَ الْعَدُوِّ یا والی الولی یا مظهرالعجایب یا مرتضی علی».


ختم یا علی

۱- این ختم جهت حاجات بسیار مجرب است. ده شب پس از تعقیبات نماز عشاء دو رکعت نماز حاجت بخواند و ۱۳۲ بار صلوات فرستد و بعد ۱۱۴۰ بار «یا علی» گوید و سپس ۱۴ صلوات بفرستد و ۱۱۰ بار بگوید: «یا اَبَاالحسن یا علی این ابیطالب ادرکنی» و از مولا امیرالمومنین علیه السلام شفاعت خواهد و از خدای تبارک و تعالی به شفاعت مولا حاجت بخواهد، بی شک روا شود.
۲- برای هر مطلب مشروعی در مسجد یا در خلوت دوازده هزار بار بگوید «یا علی» البته به مراد برسد و باید دانست که این کلمه اسم اعظم خداوند است و مردم غفلت دارند از این اسم.


ختم یا صمد

بعد از تهجد یا در سحرگاه وضو ساخته و روی بر زمن نهد و ۱۱۱ بار بگوید «یا صمد» به مرتبه اهل یقین برسد و از جمله صادقان گردد.

لغت نامه دهخدا

ماجد

ماجد. [ج ِ] (اِخ) نامی ازنامهای خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

ماجد. [ج ِ] (ع ص) بزرگوار وگرامی و بسیارمجد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگوار. ج، ماجدون. (مهذب الاسماء). || بخشنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).کریم. معطاء. ج، امجاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نیکوخوی و جوانمرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نیکوخلق گشاده روی. (از اقرب الموارد). سَمِح. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || شی ٔ ماجد؛ ای کثیر. (از اقرب الموارد). || پاک نژاد. (ناظم الاطباء).

ماجد. [ج ِ] (اِخ) ابن سعیدبن سلطان بن احمدبن سعید البوسعیدی صاحب زنگبار. در سال 1273 هَ.ق در اواخر ایام پدرش والی زنگبار شد و در آن وقت انگلستان با پدرش قراردادی مبنی بر آزادی تجارت و عبور و اقامت اتباع خود بسته بود. هنگامی که پدرش مرد میان وی و برادرش ثوینی بن سعید صاحب مسقط خلاف افتاد و نزدیک بود که کار بجنگ بکشد اما با وساطت انگلستان میان آنها صلح افتاد و این دستاویزی بود برای تسلط انگلستان بر بلاد زنگبار. و وی بسال 1282 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

فرهنگ معین

ماجد

گرامی، بزرگوار، خوشخو، بخشنده. [خوانش: (جِ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

ماجد

بزرگوار، گرامی،
خوش‌خو،
بخشنده، جوانمرد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماجد

ارجمند، بزرگوار، فخیم، گرامی، مفخم، جوانمرد

نام های ایرانی

ماجد

پسرانه، دارای مجد و بزرگی، بزرگوار، از نامهای خداوند

فرهنگ فارسی هوشیار

ماجد

بزرگوار و گرامی، بخشنده

معادل ابجد

ختم یا ماجد

1099

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری